Tuesday 19 March 2019

زن و جایگاهش در مسیحیت


زن و جایگاهش در مسیحیت 
امروزه در مسیحیت و در دنیای پیرامونمان نمونه های بسیار فراوانی می بینیم از زنان موفقی که حتی بر روی سرنوشت و سیاست های کلی جهان نیز اثرگذار هستند. وقتی با دیدی دقیقتر نگاه میکنیم، می بینیم که تقریبا تمامی این زنان، زنانی مسیحی و از کشورهای مسیحی هستند. چرا تمامی زنان قدرتمند، تاثیرگذار، و سیاستمداران زن همگی زنانی مسیحی و از کشورهایی مسیحی هستند؟ برای یافتن پاسخ این سوال نگاهی می اندازیم به برخی آیات کتاب مقدس در مورد زنان و مردان و نقشهایی که زنان کتاب مقدس دارند را مرور می کنیم.
در تمام داستانهای عهدعتیق زنانی را می بینیم که در سمت های رهبری و تعیین کننده سرنوشت قوم خدا با مردان مساوی پیش می روند. از اسامی زنانی یاد می شود که در جایگاه رهبری و هدایت کنندگی قوم و سرزمینشان قرار داشته اند. از زنانی یاد می شود که پا به پای همسرهایشان بوده اند. در کتاب مقدس حتی از زنانی یاد می شود که نبوت کرده اند. و نبوت و رهبری را تنها مختص مردان ندانسته است.
در عهد عتیق عنوان می شود که: «خوب نیست آدم تنها باشد، پس برایش معاونی موافق وی بسازم.» (کتاب پیدایش 2 : 18) «آدم» احتیاج به معاونی داشت زیرا بدون او نمی توانست کاری پیش ببرد. در اینجا از زن با عنوان معاون مرد یاد می شود، نه وسیله ای برای تامین لذتها و نیازهای جنسی مرد و تمکین کردن از مرد، و نه کشتزاری که تنها برای ازدیاد نسل باید در هر جا و هر مکانی که مرد خواست بر آن و در آن شود.
در کتاب مقدس زن را حتی تا به جایگاه تاج سر مرد نیز رسانده است. (امثال 12: 4) «زن شایسته تاج سر شوهر است.» در افسسیان باب 5 شوهر را «سر» و زن را «بدن» می نامد. در افسسیان می گوید شوهر سرِ زن است. و زن بدنِ شوهر است. بدین ترتیب آنکه زن خویش را محبت می کند بدن خویش را محبت کرده. زن و مرد اعضای یک بدن نامیده شدند. «از این رو مرد، پدر و مادر خود را ترک گفته، به زن خویش خواهد پیوست، و آن دو یک تن خواهند شد.» (افسسیان 5: 31)
قوانین خشن و غیر انسانی که در مورد زنها، همانند سنگسار کردن، جاری می شود در مسیحیت و در انجیل منسوخ و رد شده است. و کسی به صرف جنسیت و زن بودن چندین برابر جنس دیگر، یعنی مرد، مجازات نمی شود. عیسی حکم زن بدکاره، که طبق شریعت یهود باید سنگسار و کشته می شد، را رد کرد (یوحنا8: 3-11) و با بخشش، از این زن بدکاره یک انسان قهرمان و ایمانداری قوی و محکم ساخت که نامش قرنهاست زنده مانده است.
در کتاب مقدس بارها و بارها آشکارا و غیر آشکارا به برابری زن و مرد اشاره شده است. «دیگر نه یهودی معنایی دارد و نه یونانی، نه غلام نه آزاد، نه مرد و نه زن ، بلکه همگی شما در عیسی مسیح یکی هستید.» (غلاطیان3: 28) در اینجا به وضوح و با صراحت، یکی بودن و برابری زن و مرد عنوان شده است. به زن نه از موضع و جایگاه بالاتر نگاه شده و نه از موضع و جایگاه پایین تر.
بر خلاف اسلام، مرد در مسیحیت اجازه داشتن چند همسر را ندارد و چند همسری مجاز نیست. در تمام آموزه های مسیح هیچ برتری از مرد بر زن به چشم نمی خورد.
در مسیحیت به مردان اجازه «ضربهن» داده نشده است. در کتاب مقدس زن جنس دوم نیست تا نتوانند با دستمایه قرار دادن آیات آن زن را بنده و مایملک مرد حساب کنند، زنان را خانه نشین کنند یا وادار به تمکین کنند. همانند برده ای در بند مرد قرار دهند تا اگر مرد نخواست و اجازه نداد، زن حتی نتواند اجازه تصمیم گیری برای رفتن به سفر خارج از کشور را داشته باشد. و حتی زنانی موفق و افتخار آفرین همچون نیلوفر اردلان و یا زهرا نعمتی نیز قربانی این قانون ظالمانه و تبعیض آمیز شوند.
زنانی که در کنار عیسی بودند اعتبار از دست رفته خود را بدست آوردند تا آنجا که گروهی از این زنان در سفرهایی که عیسی با شاگردانش داشت، او را همراهی می کردند.( متی27: 55 ؛ مرقس15: 41) حتی زمانی که عیسی را بر صلیب کشیدند، این زنان همراهش بودند که تا آخرین لحظه او را ترک نکردند، حتی زمانیکه شاگردانش تمامی متفرق شدند و برخی نیز او را انکار کردند.
مریم مجدلیه نام زنیست که در انجیل لوقا ۸:۲ به آن اشاره شده است. «چندی بعد عیسی سفری به شهرها و دهات ایالت جلیل کرد تا همه جا مژدهٔ ملکوت خدا را اعلام کند. آن دوازده شاگرد و چند زن که از روح پلید یا از امراض شفا یافته بودند نیز او را همراهی می‌کردند. مریم مجدلیه که عیسی هفت روح پلید را از وجود او بیرون کرده بود. یونا، همسر خوزا (رییس دربار هیرودیس)، و سوسن از جمله این زنان بودند. ایشان و بسیاری از زنان دیگر از دارایی شخصی خود، عیسی و شاگردانش را خدمت می‌کردند.»
زنان تا لحظه آخر در کنارش ماندند چرا که او به آنها عزت و اعتبار داده بود. آنها عزت و احترامی را که هرگز در گذشته تجربه نکرده بودند در کنار عیسی یافتند. زنی که لایق سنگسار شناخته شده بود، در زیر سایه عیسی امان و احترام پیدا کرد. آنجا که عیسی به یهودیان گفت اولین سنگ را آن کسی بزند که خودش تا کنون هیچ گناهی نکرده باشد و پاک و بی گناه است.
در مسیحیت به کسی فرمان «امر به معروف و نهی از منکر» داده نشده است تا با دستمایه قرار دادن این فرمان حقوق اولیه و ابتدایی زنان و دختران را سلب کنند و یا دست به اعمال خشونت علیه آنها بزنند. چه بسیار جنایتها که با عنوان امر به معروف و نهی از منکر صورت نگرفت. و چه بسیار زنان و دخترانی که با عنوان «امر به معروف و نهی از منکر» قربانی حملات تروریستیِ مذهبی خیابانی مانند اسیدپاشی های اصفهان و مشهد نشدند. اسلامگرایان افراطی با استفاده از این آیات و روایات، قانون تحمیلی و تبعیض آمیز حجاب اجباری را تصویب و اجرا کردند.
بنا به گفته انجیل کسانیکه خبر قیام مسیح را به دیگران رساندند زنان بودند. ( مرقس16: 7-8) زنان حتی در واقعه روز پنطیکاست نیز حضور داشتند (اعمال رسولان5: 14) و بعد از واقعه پنطیکاست و در کلیسای اولیه نیز حضوری همیشگی داشته و تلاشهایی پیاپی در زمینه میسیونری داشتند (رومیان16: 6). امروزه نیز زنان مسیحی در کلیساها خدمت می کنند و در مقام مسیونر به تلاش مشغولند. در کلیساهای مسیحی، زنان حتی به مقام شبانی نیز رسیده اند و بالاترین مقام یک کلیسا، یعنی شبانی آن کلیسا، را در برخی از کلیساها به زنان سپرده اند. زنان سرشناس و موفقی همچون جویس مایر نمونه بارز آن هستند. در میان ایرانیان مسیحی نیز می توان از زنان موفقی همچون ماگدا منتظمی نام برد.
در اول قرنتیان ۱۲: ۱۱، پولس رسول می گوید که عطایای روح‌القدس به همه داده می‌شود و نه فقط به مردان. هم زنان می توانند از عطایا بهره مند شوند و هم مردان. و در اول قرنتیان ۱۱: ۵، نیز پولس در مورد زنانی سخن می‌گوید که در جلسات کلیسایی قرنتس نبوت می‌کردند.
در هیچ کدام از موارد بالا نامی از برتر بودن مرد و یا حقوق و مزایای بیشتر مردان از زنان سخنی به میان نیامده است. و در همه جا از کلمه «همه» که هم شامل مردان و هم شامل زنان می شود استفاده شده است.
در رومیان ۱۶: ۳، ۶، ۱۲ و فیلیپیان ۴: ۲-۳، پولس به همکاران دیگری اشاره می‌کند که زن هستند. نام پرسکلا و شوهرش اکیلا همیشه در کنار یکدیگر ذکر می‌شود.
دبوره در کتاب داوران، نمونه‌ای از یک زن نبی است که طبق ارادۀ خدا یهودیان را رهبری کرد (داوران ۴: ۴). در کتاب مقدس نامهای فراوانی از زنان می بینیم، زنانی همچون حوا، سارا، روت، حنا، مریم، زن سامری، مارتا و مریم، مریم مجدلیه، لیدیای ارغوان فروش، و … (لیدیا زنی بود که اولین پایه های مسیحیت در قاره اروپا را در جلسات کلیسایی که در خانه اش برگزار می شد بنا کرد.)
در مسیحیت و در کتاب مقدس، زن خوب و بهشتی به زنی گفته نشده است که در خانه بنشیند و از خانه خارج نشود و صرفا مطیع و فرمانبردار مرد باشد، تمکین کند و نیازهای مرد را در هر کجا و هر شرایطی برآورده کند.
امروزه در ایران، متاسفانه با استناد به آیاتِ نابرابر قرآن در مورد زنان، است که می گویند کار زن رفتن به استادیوم های ورزشی نیست، بلکه کار زن شوهرداری و بچه داری است. (فاطمه آلیا، نماینده زن مجلس شورای اسلامی) با استناد به آیات قرآن میگویند صدای زن، و آواز زن حرام است.
قوانین اسلامی حاکم بر ایران به طور قطع و یقین نیاز به بازنگری اساسی دارند. قوانین شریعت اسلام پاسخگوی نیازهای امروزی جامعه بویژه زنان جامعه ما نیستند. این قوانین (قوانین اسلامی تبعیض آمیز) در تضاد با اصول اولیه حقوق شهروندی و حقوق مدنی زنان هستند.
منبع: زنان دیروز و امروز وردپرس

۱۸ آنگاه عیسی جلوتر آمده برای آنان صحبت کرد و فرمود: «تمام قدرت در آسمان و بر روی زمین به من داده شده است‌. ۱۹ پس بروید و همه ملتها را شاگرد من سازید و آنها را به نام پدر و پسر و روح‌القدس تعمید دهید


new christ


12 و مرا خواهید خواند و آمده‌، نزد من‌ تضرّع‌ خواهید كرد و من‌ شما را اجابت‌ خواهم‌ نمود.
13 و مرا خواهید طلبید و چون‌ مرا به‌ تمامی‌ دل‌ خود جستجو نمایید، مرا خواهید یافت.
ارمیا فصل ۲۹ آیه‌های ۱۲ و ۱۳



Tuesday 12 March 2019

نوری که خداوند به ما عطا کرده در خانه پنهان نکنیم.

مطلبی که می نویسم از نامه دوم پولس به تیموتائوس باب2 آیه2 است. پولس در این نامه می گوید:آنچه را که در حضور گواهان بسیار از من شنیدی به مردمان امینی بسپار که از عهده آموزش دیگران نیز برآیند.

همه ما ایمانداران در مسیح عیسی به این موضوع ایمان داریم که خداوند ما را فراخواند تا در فیض عیسی مسیح فرزند او باشیم. هنگامی که ما درگیر زندگی روزمره خود بودیم و در جهت تحقق اهدافمان با مشکلات دست و پنجه نرم می کردیم خداوند با قلب ما صحبت کرد و گفت: به دنبال چه چیزی هستی؟
من آفریننده تو هستم، من تو را پاک آفریدم. من تو را آفریدم که من را بشناسی، اما تو گناه کرده و خود را از من جدا کردی ولی من به خاطرگناهان تو جسم پوشیدم و چون تو را دوست دارم بار گناهان تو را به دوش کشیدم و به خاطر گناهان تو من مردم. من نمیخواهم که تومحکوم شوی، من میخواهم به تو زندگی ببخشم. من گناهان تو را میبخشم و به تو زندگی جاودان خواهم بخشید. به من تکیه کن.
و همه ما ایمانداران بعد از شنیدن این نوای زیبا در قلبمان دعوت او را پذیرفتیم و در قلبمان را به روی او باز کردیم و زانو زده و با ایمان به این نوای دل انگیز توبه کردیم و از این موضوع خوشحال شدیم و احساس موفقیت و پیروزی عظیمی وجودمان را دربر گرفت. چون خود را فردی نجات یافته دیدیم، ولی میخواهم بپرسم که این احساس شور و هیجانی که آن روزی که ما در پیشگاه خداوند زانو زده و ایمان آوردیم تا کی همراه ما بود؟ برای پرورش ورشد این احساس چقدر تلاش کردیم؟ برای اینکه دیگران هم از این نجات بهره مند شوند چه کردیم تا آنها هم طعم شیرین آن را بچشند؟ آیا وقتی که عیسی مسیح گفت که من به خاطرتو و به خاطر گناهان تو و به خاطر نجات تو روی صلیب رفتم این موضوع را کاملا درک کردیم؟ آیا با تمام وجود توانستیم لمس کنیم که عیسی مسیح به خاطر نجات ما متحمل چه درد و رنج عظیمی شد، و آیا حاضریم ما هم به خاطر نجات دیگران متحمل این درد و رنج و سختی شویم؟
اگر پاسخ ما به این سوالات آمین است پس باید تلاش کنیم تا در ابتدا شاگردان خوبی برای عیسی مسیح باشیم، شاگردانی غیور، تیزهوش، استوار، ثابت قدم و وفادار. کتابی می خواندم که در آن نویسنده خادم خداوند را اینگونه معرفی می کرد: با اینکه خانمی با جثه ای ریز بود ولی در خداوند غولی بود.
تمامی آرزوهای ما در هر مقطعی برای آن است که در خوشبختی زندگی کنیم. می خواهیم در همه چیز احساس رضایتمندی را کسب کنیم. در هر کاری که انجام می دهیم به دنبال بهترین رضایتمندی هستیم، در تحصیل، درشغل، خانواده، سرگرمی و حتی استراحت به دنبال بهترین رضایتمندی هستیم. اما درمورد اهداف و آرزوهای ایمانی و روحانیمان چطور؟ ما وقتی که قلبمان را به عیسی مسیح می سپاریم خیلی مشتاق هستیم که به نهایت رشد و کمال در ایمانمان برسیم و گرسنگی روحانی عجیبی وجود ما را در بر میگیرد و می خواهیم بهترین ایمان دار در کلیسا باشیم. این خیلی خوب است چون که عیسی مسیح در آئینه کاری که هنرمندانه خلق می کند فقط به دنبال آئینه هست، آئینه ای مرغوب که منعکس کننده جلال خداوند باشد. عیسی مسیح به دنبال شیشه نیست که نور و جلال خداوند را از خودش عبور دهد.
اما وقتی که مدتی از ایمانمان می گذرد عده ای دچار روز مرگی در ایمانمان می شویم. مانند کسی که در یک باشگاه جدید و یا یک شغل جدید وارد شده و روزهای اول پر از انرژی، ایده و شور و هیجان است ولی بعد از مدتی دچار خستگی و کسلی و تنبلی می شود. دیگر با انرژی و آن شور و هیجان اولیه در آنجا حاضر نمی شود و مدام نگاهش به ساعت است که کی وقت می گذرد و از آنجا خارج می شود.
این روزمرگی ممکن است به خاطر عوامل مختلفی ایجاد شود ولی به نظر من مهترین آنها این است که ما هدف و آرزوی روحانی درست و محکمی نداریم چرا که اگر هدف و آرزوی روحانی قوی ای داشته باشیم دیگر متحمل نا امیدی و شکست نخواهیم شد و روزمرگی به سراغ ما نخواهد آمد.
مواقعی هست که در زندگی روحانی ما اتفاقاتی می افتند که ما را کاملا شکه می کنند و  می پرسیم خدایا چرا این اتفاق برای من افتاد؟ من که فقط در راه خدمت به کلیسا و رشد ایمانم در تلاش بودم. من که سعی در دزدی از کسی نداشتم که این اتفاق برای من افتاد!؟ این نقطه دقیقا همان جائی است که نبایدنا امید شویم و دست از هدف و آرزوی روحانیمان بکشیم. درست است که لحظه سختی است ولی این لحظه نیامده است که بماند، این لحظه آمده است تا بگذرد و ما را در ایمان و هدفمان قوی سازد.
شاگرد خوب بودن و شبیه خداوند بودن و به پری او رسیدن تصویر شگفت انگیز و مبهم و دور از دسترسی نیست که برای افراد خاصی باشد و فقط عده معدودی از آن بهره مند باشند. بلکه عطائی است که در وجود همه ما وجود دارد. بسیار مهم است که ایمان داشته باشیم که خداوند ما را کاملا شبیه خودش آفرید.
بسیاری از ما در ابتدای ایمانمان اهداف و آرزوهای روحانی بزرگی داریم اما به این اهداف نمی پردازیم زیرا می ترسیم، ترس از شکست و ترس از عدم موفقیت. هنگامی که خداوند موسی را برای نجات قوم اسرائیل فراخواند، موسی گفت: من هیچ وقت سخنران خوبی نبودم، اگر به حرف های من گوش ندهند چه؟
در ابتدای ایمانمان در مورد همه واعظان، معلمان و ایمانداران قوی در اطرافمان تحقیق می کنیم و کلی وقت صرف میکنیم تا آنها را بشناسیم و می خواهیم مانند آنها شویم، ولی وقتی که می خواهیم در این مسیر گام برداریم شیطان با تمام وجود در ما کار می کند و می گوئیم: نه، اون آدم یه چیز دیگست، من نمیتونم مثل اون بشم، اصلا ول کن دنبال دردسر میگردی این همه آدم مگه ما چنتا معلم و واعظ و خادم می خوایم و سریعا هدف روحانیمان را کنار می گذاریم. اما افرادی که هدف روحانی قوی ای دارند و به دنبال هدفشان جسور وشکست ناپذیر هستند در ایمانشان موفق می باشند و افرادی هستند که در ملکوت خداوند حاضر خواهند بود و به زندگی جاودان در حضور خداوند دست خواهند یافت. عیسی مسیح ما را فراخواند تا شاگرد او باشیم و با استفاده از تعالیمش در زندگی روحانی و زمینی خود موفق باشیم.
وقتی که ما هدف و آرزوی روحانی قوی ای داشته باشیم و در ایمان به عیسی مسیح گرم باشیم شاگرد خوبی هم خواهیم بود. عیسی مسیح می خواهد که ما شاگردانی ممتاز و نمونه باشیم و با استفاده از تعالیمش صیاد دل ها گردیم. عیسی مسیح به پطرس در ابتدا لذت صید ماهی را چشاند و بعد او را برای صید دل ها دعوت کرد. عیسی مسیح به ما هم اول لذت ایمان را چشاند و بعد ما را برای شاگردی فرا خواند تا در ملکوت هم با او مشارکت داشته باشیم، پس این مهم بر ما است که در این فرا خوانی استوار و ثابت قدم باشیم.
بسیاری از ما ایمانداران در زندگی ایمانیمان فقط وظیفه خود می دانیم که به کلیسا برویم و درصدی از درآمدمان را به کلیسا کمک کنیم و در دعاهایمان هم بگوئیم خدایا شکرت به خاطر این برکت و آن برکت و خدایا شکرت به خاطر اینکه من را نجات دادی و بعد هم برای تزریق احساساتمان به ملکوت فریاد میزنیم خدایا خیلی دوستت دارم و انتظار داریم که چون یک ایماندار هستیم متحمل هیچ درد و رنج و زحمتی نشویم و خیلی هم ثروتمند باشیم و بعد از پایان دوره زندگی زمینی به وسیله مرگی آرام و ترجیحا در خواب بدون هیچ دردی به ملکوت برویم و فریاد بکشیم اوه هللویاه خداوند ممنونم که من را نجات دادی و الان در ملکوت هستم. ببخشید خداوند من فرماندار کدام قسمت ملکوت هستم؟
یک واعظ آمریکائی در یکی از موعظه هایش زندگی زمینی را به چوب موازنه در ورزش ژیمناستیک تشبیه کرد و ایمانداران را به ورزشکار روی این چوب.(چوب موازنه معمولا از جنس فلز هست که روکشی از جنس چرم یا جیر دارد و مدت زمانی که ورزشکار میتواند روی آن حرکات ورزشی را انجام دهد یک دقیقه و سی ثانیه است و فقط هم توسط بانوان انجام می شود.)
بیائیم تصور کنیم که ما داریم مسابقات المپیک را نگاه می کنیم و ورزشکار می آید روی این چوب و بعد از اینکه روی چوب قرار گرفت آرام دستانش را روی چوب بگذارد و کم کم روی چوب دراز بکشد و بعد آن را محکم بغل کند. بعد از گذشت یک دقیقه و سی ثانیه خیلی آرام از چوب پائین بیاید و بعد وقتی کاملا اطمینان پیدا کرد که پاهایش را روی زمین گذاشته و دیگر روی چوب نیست دستانش را به سمت تماشاگران بالا ببرد و از این که از چوب پایین نیافتاده یا سر نخورده خوشحالی کند. در آن لحظه اتفاقی که می افتد این است که ورزشکار احساس شادی و خرسندی می کند، چون از چوب پائین نیافتاده و پاهایش نلغزیده و امتیاز منفی نگرفته، اتفاق دیگر این که قاضی یا همان داور کاملا شوکه شده و نمی داند در کارت مخصوص امتیاز چه چیزی را باید ثبت کند چون آن ورزشکار کاری نکرده.
وقتی ما هم دو دستی چوب موازنه که همان زندگی ایمانی و روحانی ما است را بچسبیم و بعد از تمام شدن وقتمان پایین بیاییم قاضی به ما نمیگوید آفرین چون تو امنترین و بی شکست ترین زندگی ممکن را زیست کردی ، نه سر خوردی و نه افتادی. این آن زندگی ای نیست که خداوند ما را بدان فرا خوانده.
خداوند ما را فرا خوانده که اول این که در ایمانمان شاگرد ممتازی باشیم و بتوانیم به بالاترین مدارج روحانی دست بیابیم و از شکست خوردن و افتادن نترسیم و بعد بتوانیم بهترین شاگردان را پرورش دهیم.
ممکن است ما شکایت کنیم که فعلا در شرایط خوبی نیستم و فعلا نمی توانم اما این ها همان بهانه های ترس از شکست است. اگر آرزوها و هدف های روحانی بزرگ و قوی ای داشته باشیم قطعا هیچ مشکلی جلودار ما نخواهد بود، اگر در ایمان به عیسی مسیح هر روزه گرم باشیم گوش های ما برای شنیدن زمزمه های شیطان بسته خواهد بود، باید بدانیم که بدترین شرایط که ممکن است ما در آن قرار داشته باشیم برای خیلی ها آرزو است . در کتاب مرد آسمانی که سرگذشت زندگی برادر یون هست می خوانیم که برادر یون برای این که در فضای بسته چین بتواند یک کتاب مقدس را فقط ببیند، نه این که لمس کند یا بخواند مدت سه ماه در روزه و دعا بود. بعد از گذشت سه ماه که خانواده اش فکر می کردند که او دیوانه شده، خداوند به او یک کتاب مقدس داد. این شرایطی بود که برادر یون در آن قرار داشت و در این شرایط خادم غیور خداوند شد.
وقتی با ایمان قوی و محکم برای رسین به اهدافمان به نزد خداوند برویم خداوند بیشتر از آن چیزی که در ذهنمان است به ما عطا خواهد کرد چون که خداوند ما وقتی از او نان بخواهیم سنگ در دستان ما نمی گذارد. فقط کافی است که از خداوند بخواهیم که ما را در این هدف بزرگ روحانی استوار و ثابت قدم کند.
یکی از سوالاتی که اکثرا برای به چالش کشیدن ما ایمانداران در مسیح ممکن است بپرسند این است، که چرا خداوند نجات را فقط مخصوص ما قرار داده، تکلیف افرادی که در جاهای دیگر هستند و این پیام خوش را نشنیده اند چیست؟ این جاست که عزیزان وظیفه خطیر و مهم ما روشن می شود. زیرا که این وظیفه ایمانی ما است که خود را با آن قدرتی که عیسی مسیح به ما می بخشد تقویت نماییم و طبق نامه دوم پولس به تیموتائوس در باب 2 ، آیه 2 ، تعالیمی را که کسب کرده ایم به دیگران بسپاریم، تا آنها هم این تعالیم را به دیگران تعلیم دهند. شاید در قدم اول این کار دشوار به نظر برسد و به خود بگوییم که این کار من نیست و یا ممکن است که دیگران به حرف های من گوش ندهند و یا اشخاص بهتر از من هستند که این کار را انجام دهند، ولی با ایمان راستین به عیسی مسیح و ساختن یک هدف و آرزوی روحانی قوی حتما از عهده اش بر خواهیم آمد. فقط کافی است که در جهت هدفمان اولین قدم را برداریم، چرا که اگر در راهی که عیسی مسیح نور آن است قدم برداریم و از افتادن نترسیم حتما خواهیم رسید و به یقین در این مسیر کاملتر خواهیم شد.
اگر همه چیز را پای صلیب عیسی مسیح بریزیم دیگر هیچ مانعی برای رسیدن به هدفمان وجود ندارد. چرا که کوله باری که ما بر دوش حمل میکنیم مانع ما می شود، کوله باری پر از ترس از عدم موفقیت، خود کم بینی و اسارت هایی مانند ثروت، تفریح و ... بیایید همگی یک دل به این موضوع ایمان بیاوریم که دعوت آفریننده جهان از ما برای پرستشی دورادور با کلماتی تهی و انجام مراسمی مذهبی نیست، بلکه برای ورود به رابطه ای چنان صمیمی و عمیق که بتوانیم قلب یکدیگر را بشناسیم. بیاییم گرسنگی روحانی خود را که در روزهای اول داشتیم حفظ کنیم و در جهت تعلیم دیدن قدم برداریم، با تمامی دل، فکر و جان تعلیمی پویا ببینیم تا خبر خوش خداوند را که سرشار از محبت است به دیگران منتقل کنیم و آن ها را تعلیم داده، تا آن ها هم به دیگران تعلیم دهند. نگذاریم اسارت های دنیایی، ما را از این مهم باز دارد.
بیاییم برای لحظه ای تمام دارایی این دنیا را تصور کنیم، تمام طلا ها، فلزات گران بها، سنگ های گران قیمت، و تمامی اسکناس های دنیا. طبق یک تحقیق، تخمین زده شد که سود ناخالص جهان در سال تقریبا برابر با 36 ترلیون دلار آمریکاست که ثروت عظیمی است. حالا عیسی مسیح به ما میگوید کسی که زندگی خود را با تمام ثروت این جهان عوض کند معامله بدی کرده است. پس بیاییم یک دل اسارت های دنیوی خود را پای صلیب عیسی مسیح بریزیم و در جهت هدف روحانی عظیمی که خداوند ما را برآن داشته استوار و محکم و با ایمانی راسخ قدم برداریم.
بیاییم ما هم در خداوند غولی باشیم.

Saturday 2 March 2019

The Missing Relationship in the Church

What you have heard from me in the presence of many witnesses entrust to faithful men, who will be able to teach others also. (2 Timothy 2:2)
While most Christian leaders agree that we must revive the practice of discipling (personally helping Christians grow), few seem to be doing it. Numerous cultural factors today make it countercultural for leaders to disciple others in the way we see Jesus and Paul doing in the New Testament (Matthew 4:1928:192 Timothy 2:2).
Efficiency and productivity are key values today. People are told that they must push for measurable results, and usually those results are quantified in terms of numbers. In a Christian setting, such an emphasis could result in concentrating on increasing attendance, events, programs, and buildings.
These visible goals can take so much time that there is no time left to give concentrated attention to personal discipling. Granted, the fruit of person-to-person discipleship is not immediately visible. Now a biblical leader should be concerned with numbers, in some sense, because the numbers represent people who have come within the sound of the gospel, and our programs and structures are helpful in maturing new and old Christians. But the focus on numerical growth must not be at the cost of nurturing saints.

The Cost of Other Opportunities

As we grow in leadership, we often need to pass up what looks like wonderful opportunities to serve so that we can have enough time for personal ministry. These days I meet many young pastors and Christian workers for mentoring or counseling. I have been surprised (and saddened) to hear that many of them have never had an unhurried conversation about their personal lives with their leaders in ministry. Most of these pastors serve in churches that are growing numerically.
If the top leaders in our churches do not give time for personal work, it is unlikely that there will be a culture of discipling in the groups they lead. The leaders must demonstrate by example (1 Peter 5:3) that investing in others is a key aspect of Christian ministry.
When I was leader of Youth for Christ in Sri Lanka, I always tried to disciple a few young staff. This gave rise to an awkward situation, as some people felt I was giving preferential treatment to them. But I felt that this problem was worthwhile because of the high place personal work deserves in the culture of our movement. If the leader finds time to disciple, others also are encouraged to give time for it, despite all the other things calling for their attention.
As the possibility of an imbalance in our priorities is very real, we need to keep revising our list of priorities constantly while growing in leadership. Unhealthy baggage can accumulate in our lives without our realizing it. I need to be careful about accepting too many speaking engagements and serving on too many committees. As leaders grow, they should constantly divest themselves of some responsibilities so that they can concentrate on the most important ones.

The Cost of ‘Wasting Time’

People are very busy today. Besides physical work, they are often “busy” in the cyber world with social media or are watching television. In this environment, people find it a strain to interrupt their activities for long one-on-one conversations, which are an important part of discipling relationships. Such rootless busyness has produced an insecure generation. They are missing the completion and security that come from committed relationships with trusted friends and relatives.
Based on today’s attitude toward time, Christianity could be considered a religion of wasting time. We “waste” a lot of time each day in prayer and Bible reading. We could say the same about discipling appointments. Close relationships do not develop through highly structured and restricted conversations. As we linger with each other, chatting about our lives, ties develop that engender trust.
Once trust is won and the environment created through long conversations, people have the freedom to talk about the deep secrets of their lives. A side benefit of this is that it dispels damaging insecurities of constantly being rushed. Discipling appointments slow us down.

The Cost of Safe Superficiality

People today have hundreds, perhaps thousands, of friends on Facebook (and other platforms) to whom they openly share about themselves. But often these relationships are with people unwilling to pay the price of costly commitment to them. They don’t need to be honest; they can even tell lies about themselves. And if the friendship gets inconvenient, you can simply “unfriend” another person. How sad that “unfriend” has become a popular word today.
When you get used to multiple superficial relationships, you may find it difficult to nurture deeper bonds. You may not make time for such relationships and may find it awkward to share deeply with others. But how important it is for us to nurture deeper friendships. Proverbs has sage advice to our generation with its addiction to social media:
A man of many companions may come to ruin, but there is a friend who sticks closer than a brother. (Proverbs 18:24)
In an environment that is unfriendly to such close ties, the discipler has the challenge of winning the trust of the disciple to create these bonds. I do not think we should force people to “submit” to a discipler of our choice. Disciplees should have a say in who disciples them. But sometimes we may have to disciple people who are not fond of us. Some such relationships in my own life have produced some of the most joyful I have had.

The Cost of Trusting Others

Today, with the prevalence of abuse of personal information, people are afraid to trust others with details about their lives. They are afraid of betrayal, so they don’t confide in people enough to entrust themselves to their care. Sometimes they may not personally like the leader who has been assigned to disciple them.
Large congregations fall into a trap when everyone keeps a “safe distance” from others. It is all too easy to remain anonymous and be lost in the crowd. Some prefer this, as they move to larger churches after being hurt in smaller, more personal ones. This problem must be confronted with the persevering commitment of personal discipleship.
I am convinced that everyone needs the kind of accountability, comfort, and trust that a discipling relationship affords. It may be strange culturally and practically inconvenient to many today. But it can be done, and there is an urgent need for all Christian leaders to commit themselves to it.

جمهوری_اعدامی

  فرقی نمیکند چه کسی رئیس جمهور باشد! #جمهوری_اعدامی "Det spiller ingen rolle hvem som er president! #Henrettelsesrepublikken "