قول داده بودم بذارم گذاشتم
اسم
من سینا است.امروز
میخواهم شهادت زندگی خودم که باعث شد عیسی
مسیح را با تمام وجودم دریافت کنم و لایق
این باشم که انتخاب شده ی عیسی مسیح باشم
را براتون تعریف کنم امیدوارم خوشتون
بیاد و شما هم این حس را تجربه کنید
من
در ایران در یک خانواده مسلمان مانند
خیلیهای دیگر بدنیا آمدم و در زمانی که
حدود 15 سال
داشتم در محله ی ارمنی های استان اصفهان
مشغول کار شدم. با
دختری ارمنی به نام مهسا آشنا شدم او
زیباترین دختری بود که در طول عمرم دیده
بودم.که
همین باعث شد به او علاقهمند شدم.تا
آن زمان پسری مغرور بودم و کمی بی اعصاب
و مانند خیلی از همسنان خودم عاشق مواد و
الکل و سکس و ماشین و … بودم اما با آمدن
مهسا کمی سر به راه تر شدم .بمرور
زمان و با آشنایی بیشتر یروز مهسا به من
گفت مادرش میخاد منا ببینه برا همین منا
به خونشون دعوت کرد و منم با جون و دل قبول
کردم چون عاشق مهسا بودم. وقتی
به خونه ی اونا رفتم کاملاً شوکه شدم اصلاً
توقع نداشتم و زبونم بند اومده بود من تو
اونجا پدر مهسا و همچنین
برادر کوچکش را هم دیدم این اصلاً طبیعی
نبود و با وجود تعصبات چگونه این امکان
وجد داشت من اونجا باشم ؟خیلی ترسیده بودم
ولی با دیدن لبخند اونها که متوجه ترس من
شده بودن و همچنین برخورد اول جذبشون شدم
و کمی که خجالتم ریخت رو به پدر مهسا کردم
و گفتم توقع همچین رفتاری را نداشتم در
صورتی که میدانید من با تک دختر شما دوست
هستم.پدر
مهسا یک چیز به من گفت و آن جمله ی کتاب
مقدس متی5 پاراگراف
48_46 بود
"اگر
فقط کسانی را دوست بدارید كه شما را دوست
دارند، چه اجری دارید؟ مگر باجگیران همین
كار را نمیكنند؟ اگر فقط به دوستان خود
سلام كنید چه كار فوقالعادهای کردهاید؟
مگر بیدینان همین كار را نمیکنند؟ پس
شما باید كامل باشید همانطور كه پدر
آسمانی شما كامل است."
وقتی
این جمله را گفت روم خیلی تأثیر گذاشت
گفتم این جمله فلسفی بود پدر مهسا بهم گفت
نه این یه جمه از کتاب مقدس ما انجیل
بوداولین جرقه ی من در مسیحیت آنجا رخ داد
از آن زمان و تا وقتی که مسیحیت را کاملاً
با جون و دلم قبول کنم 5 سال
طول کشید اما تو ی این مدت همیشه و هر روز
دنیا برام کوچکتر میشد و عیسی مسیح برام
بزرگتر و هر روز بیشتر دروغهایی را که
در زندگیم از اسلام شنیده بودم برام آشکار
میشد مَحبت و دوستی دین مسیحیت مرا به خود
کاملاً جذب کرد و از من یک آدم اروم و عاشق
که به مَحبت کردن عشق می ورزید ساخت.متاسفانه
توی این سالها با وجود از دست دادن مهسا
عیسی مسیح از زندگی من بیرون نرفت و
پشتیبانم بود و همان سال اتفاق ناگوتری
برای من افتاد که زندگی من را با پریشانی
مواجه کرده و تنها راه ارامشم عیسی مسیح
است
امید
وارم که این شهادت زندگی من به خیلیها
کمک کند که بداند ایمان آوردن تنها میتواند
با یه جمله و یا حتی لبخند شروع شود
قوت
خداوند با شما
you are so little than you can say bad think about Islam
ReplyDeleteislam is love and peace religion
stop to do this before I stop you
خودت پس قبول داری دیگه خونت حلاله
ReplyDelete